بالاخره دخدرم از سفر رسیدش
یادتونه این نوشته رو چند وقت پیش زده بودم؟؟؟به لطف دوستان برگزیده شدش.
حالا الان 4 روزه که دخدر دار شدم ...
بابا که شدم
به دخدرم پول تو جیبی نمیدم
تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم
موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟ داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار . ماچش کنم ، بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخدرم هم که شده ، یه روزی بابا میشم !!
2)
نبینم روی ابروت خم بیاری
نبینم غصه باشه کم بیاری
یعنی میشه من اون روزو ببینم ؟
توچایی دم کنی واسم بیاری ؟
پانوشت: یک شنبه 29 بهمن ساعت 21:50 دقیقه مسافر ما اومد. ساعت 10:5 دقیقه که بهم گفتن انگار یکهو همه چی استپ کرد. خیلی جالب بود. وقتی گفتن برو از ژایین وسیله بخر باید بودید و می دید که چطور 6تا طبقه رو رفتم پایین و اومدم ...
به ما گفته بودن محمد مهدیه اما یک هفته مونده بود که بلیطش صادر بشه گفتن صهبا خاتونه. .. و برادر و دوست عزیزم رضا که همون شب خودشو رسوند بیمارستان تا منو دید با ذوق و شوق گفت انا اعطیناک الکوثر . .. انشالله که همینه دعا کنید که راهش راه اهلبیت و مادرمون حضرت زهرا باشه. ..دعا کنید که ما تکلیفاتمون رو براش خوب انجام بدیم. دعا کنید خدا کمکمون کنه ...
گلاب قمصر کاشانو دارم
تو قلبم قدرت طوفانو دارم
برای سالهای پیر بودن
عصا میخوام چیکار؟صهبا رو دارم
خداوندا میگن شاهی امیری
دعای بنده هاتو می پذیری
عزیز از من توی جنگ خیلی گرفتی
زبونم لال اینو پس نگیری
کلمات کلیدی :